نوشته یوسفعلی میرشکاک
دلهرهانگیزتر از تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك، موقعیت اقوامیست كه جز تقلید از آداب و رسوم ظاهراً متناسب با تمدن تكنیكی هیچ راهی پیش رو ندارند. این اقوام صد سال است كه در طریق تقلید تكاپو میكنند، اما هنوز در همان نقطه اول قرار دارند، قراری كه عین بیقراری و بركندگی و پراكندگیِ خاطر و تشویش و نابسامانیست. تقلید و فلكزدگی توأماناند و اقوامی كه پس از یك قرن فلكزدگی، كم و بیش دریافتهاند كه امكان رهایی از این وضع وجود ندارد، چاره كار را در آن دیدهاند كه جز بستن بار خود و پی گرفتن كار خود، به چیز دیگری نیندیشند، و مگر در عالم فلكزدگی به چه چیزی میتوان اندیشید؟ در چنین عالمی نه از اندیشه كاری بر میآید و نه آنان كه اندیشهای دارند یا پرسشی اندیشمندانه مطرح میكنند، اعتنایی برمیانگیزند. در عالم فلكزدگی جز «پرسش سیاسی» پرسش دیگری مطرح نیست و چنین پرسشی جز «تحزب» پاسخی ندارد و این وضع بر تمام اقوام و تمام كشورهای جهان حاكم است. با این تفاوت كه در كشورهای فقیر «تحزب» و «سیاستزدگی» چهرهای تراژیك و سوگناك دارد و در كشورهای ثروتمند چهرهای دراماتیك و نمایشی. در كشورهای فقیر، سیاستزدگی راه گریز از فلكزدگی تصور و توهم میشود و عوام بیچاره را میشوراند و به جان یكدیگر میاندازد تا در تاریكی سرنوشت كوركورانه مبارزهای را دنبال كنند كه هیچ فرجامی ندارد، اما در كشورهای ثروتمند یا بهتر بگویم كشورهایی كه در وضع تقلید تكنیكی به سر نمیبرند، سیاستزدگی روشمند و تابع قوانین و قواعد متناسب با زندگی اقتصادیست و همگان میدانند كه در یك بازی شركت دارند و از موازین بازی سیاست تخطی نمیكنند. این كه در جهان سوم هنوز درنیافتهاند كه سیاست و سیاستزدگی بازیست و همچنان آرمانهای كهن و هزاران ساله را در این بازی دخالت میدهند، به این سبب است كه مغلوب «توهم رهایی» و «پندار دگرگونی»اند و نمیدانند كه در تمدن تكنولوژیك، رهایی -اعم از فردی و جمعی- و دگرگونی-اعم از سیاسی و اقتصادی- در افق محال قرار دارند. آیا به راستی چنین است؟ آری و دلهرهانگیزی تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك در همین جاست كه رهایی و دگرگونی را محال كرده و فرد و جمع را به یوغی بستهاند كه گریز از آن غیر ممكن است و اگر وضع اقوام جهان سوم و كشورهای فقیر دلهرهانگیزتر به نظر میرسد، از این روست كه در پی محال رهسپارند. اگر به تأسیس تكنیك و علوم تكنیكی برسند و در تاریخ جدید سهیم و شریك شوند، یكسره دچار دگردیسی شده و مستغرق و مستهلك در غرب خواهند شد و اگر در ساحت مصرف تكنیك بمانند جز پذیرفتن فرسایش مدام و تحمل بحران هویتِ مستمر، در فرایند تقلید روزافزون از غرب راهی ندارند. كافیست با خود خلوت كنیم و فارغ از هر گونه سیاستزدگی به وضع یكایك كشورهای غنی و فقیر بیندیشیم و آینده آنها را رصد كنیم تا در یابیم كه تكنولوژی چگونه تمام بشریت را به تصرف خود در آورده و همه تمدنها را ناگزیر كرده است كه مادهای برای پذیرفتن صورت تمدن غرب باشند. بسیارند كسانی كه چنین فرجامی را خوش نمیدارند، اما راهی برای گریز از این فرجام وجود ندارد و هر جا كه سركشی از پذیرفتن این فرجام پا پیش نهاده، جز عسرت حاصلی نداشته است. به عبارت دیگر تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك به جایی رسیده و تمام بشریت را به جایی رسانده كه راه هر گونه چون و چرا در عمل بسته است و هر كسی با هر دین و آیین و مذهب و مشربی، ناگزیر باید با آن كنار بیاید و به مناسبات فراگیر و جهانشمول آن گردن بگذارد. در برابر تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك نمیتوان از اختیار و انتخاب سخن به میان آورد. حتی پرهیز از كمترین صورِ آن به دشواری میسر است. زیرا پرهیز و اختیار و انتخاب هنگامی میتوانند بروز و ظهور داشته باشند كه «فردیت» ممكن باشد، حال آنكه تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك «فردیت» را در تمام ساحات آن مغلوب «جمعیت» كرده و جز در اعماق ذهن و ضمیر شأنی برای آن باقی نگذاشته و راز بزرگ تكنولوژی در همین جاست كه در جانب «نفس اماره جمعی» قرار دارد و «نفس اماره جمعی» را به جانبداری از خود بر میانگیزد و فرد همواره یا تابع جمع است یا منحل در جمع یا عاجز از رویارویی با جمع و در مجموع مغلوب خواست و اراده آن؛ خواست و ارادهای كه اكنون در سراسر زمین یكپارچه است و بیآنكه به ماهیت تكنولوژی یا فرجام تمدن تكنولوژیك بیندیشد، تأمین حوائج خود را دنبال میكند یا دقیقتر و دلخراشتر عنوان كنیم جز تأمین حوائج خود هیچ كیش و آئینی ندارد؛ حوائجی كه با تكنولوژی همتافت شدهاند و حتی تصور انتزاع آنها از تمدن تكنولوژیك ممتنع به نظر میرسد. تو گویی بشر از آغاز پیدایش نیازمند و وابسته به صور خرد و كلان تكنیكی بوده و در سایه تكنولوژی میزیسته است.
• • •
در برابر تكنولوژی و تمدن همترازكننده آن پرسش «چه باید كرد» غیر قابل مطرح شدن است؛ البته برای ما كه خواسته و ناخواسته مغلوب این تمدن واقع شدهایم؛ نه برای آیندگان و به ویژه آیندگانی از آن دست كه تمام ادیان و مذاهب بشارت ظهور آنان را دادهاند. آنان در جانب ایمان قرار دارند و از عهده رویارویی و مقابله با «نفس اماره جمعی» بر میآیند و بیگمان تمدنی تأسیس خواهند كرد كه ورای تمدن زبوناندیش كنونی ماست. اما تا آن روز كه فرا رسیدن آن معلوم نیست باید دست روی دست گذاشت و خاموش ماند؟ مسلماً آنان را كه رو به سوی ایمان دارند نمیتوان به خاموشی فرا خواند و انسان مؤمن ذاتاً در قلمرویی قرار دارد كه خاموشی و فراموشی را بر نمیتابد و كم و بیش مهیای «جهاد» است. اما چگونه باید «جهاد» كرد و مجاهده در غوغای سرسامآور تمدن تكنولوژیك، چگونه صورت میبندد؟ ما این را میدانیم كه تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك با عدل و داد هیچ نسبتی ندارند و لازمه هر گونه جهاد عدالت است. لاجرم «جهاد ایمانیان» نمیتواند با مساعی سیاستزدگان همراه باشد. زیرا سیاستزده فارغ از عدل و داد است و جز به برد و باخت نمیاندیشد و آنچه انسان ایمانی به آن میاندیشد «گشایش اخروی» است. بیگمان «گشایش اخروی» آن هم به معنی فراگیر و جمعی دشوار است، زیرا تقدیر تكنولوژیك تقریباً در همه جای جهان و بر تمام شئون مادی و معنوی بشر غلبه كرده است. تا آنجا كه میتوان گفت هماكنون این تقدیر -تقدیر تكنولوژیك- بشر را سراسیمه به پیش میراند و رهآموز تمام امور بشر، این تقدیر است. اما حق -جل و علا- میعادی با بشر دارد و به حكم «ان الله لم یخلف المیعاد» نه زمین از حجت خالیست و نه راه رویكرد به ایمان بسته است. اما این قدر هست كه برای طی طریق ایمان، بدان معنا كه نخست «فرد آمدن» را در پی داشته باشد و پس از آن، استعداد بر هم زدن «حوالت تكنیكی» را فراهم كند، فعلاً با دشواری مواجهیم. این كه دشواریهای موجود نتیجه قهر و استیلای تكنیك است، بدیهیست؛ نكته مهم این است كه ما نخست باید نسبت خود را در «ساحتِ فردیت» با ایمان از یك سو و با تقدیر تكنولوژیك از سوی دیگر معلوم كنیم. مسلماً با شعار و موعظه و تقلید و تحزب نخواهیم توانست نسبت خود را با تقدیر تكنولوژیك معلوم كنیم. مسئله فراتر از اتخاذ موضعی سیاسی یا اخلاقی در برابر تكنولوژیست. ما باید در جستوجوی راهی باشیم كه بتواند از عهده تبیین فرجام تكنولوژی و تقدیر آن برآید، وگرنه نسل به نسل، هم از حیثِ كمی و هم از حیث كیفی لطمات بیشتری خواهیم دید. تأمل در صد سال گذشته میتواند طرحی از صد سال آینده پیش روی ما بگذارد. تكنولوژی و تمدن تكنولوژیك پیش از آنكه ما به ماهیت یا غایت آنها بیندیشیم فرود آمده و همه جا و همه چیز را تسخیر كردهاند، پس امكان دفع و رفع تقدیر تكنولوژیك میسر نیست مگر این كه ژرفترین قلمرو وجود انسان یعنی باطن و قلب او را از دسترس تصرف عالم تكنیك در امان نگه بداریم. چگونه چنین چیزی ممكن است؟ با رویكرد به عدل و داد و پیش گرفتن دادگری در تمام عرصهها و جهاد در راه ایجاد برابری و تساوی. انسان در ژرفای وجود خود نسبتی با عدالت دارد كه اگر در «ساحت صورت» با این نسبت مواجه شود، خود به خود از حیث باطن به جانب ایمان و اهل ایمان كشیده میشود. من به جرأت میگویم آنچه بشر امروز را به هیچ سوی بیاخلاقی و فقدان التزام به خیر و نیكی و گسستن عهد خود با دین و دیانت كشانده، نابرابری و ستمیست كه در سیر توسعه تكنیكی ناگزیر و لازم جلوه داده میشود. در این كه تكنولوژی و تمدن تكنیكی جز با دنیا و «گشایش دنیوی» نسبتی ندارد هیچ شك و شبههای نمیتوان داشت، اما اگر ما به معنای حقیقی كلمه، به اسلام و آن گاه به ایمان رسیده و در ساحت اخلاص مستقر شده باشیم، با تعمیم گشایش دنیوی و پیش گرفتن عدالت در این گشایش، میتوانیم راه «گشایش اخروی» را بار دیگر باز كرده و مؤسس مدینهای باشیم كه تقدیر تكنولوژیك را متزلزل كند.
• • •
شاید گفته شود كه تأسیس چنین مدینهای در توان ما نیست و جز موعود امم حضرت بقیة الله الاعظم –ارواحنا له الفدا- كسی از عهده چنین كاری بر نمیآید. اما باید بدانیم كه آن حضرت -علیه الصلوة و السلام- چنین مدینهای را نه در حدود یك سرزمین، بلكه در تمام جهان تأسیس خواهد فرمود. آن هم با مبارزه و جهادی سریع و فشرده، كه طبق روایات و اخبار «هشت ماه» بیشتر به طول نخواهد انجامید. آیا ما كه خود را شیعیان و منتظران آن جان جهان قلمداد میكنیم، میتوانیم در حرف و سخن رو به جانب «ساحت شرقی وجود» داشته باشیم و در عمل همان راهی را در پیش بگیریم كه رهروان «ساحت غربی وجود» در آن پیشگام بوده و لااقل سه قرن است كه در «افق گشایش دنیوی» سرآمد شدهاند؟ آنها به خوبی میدانند كه چگونه ما و همانندان ما را در تكاپوهای بیحاصل «توسعه تكنیك» گرفتار كرده و هم رویكرد به «گشایش اخروی» را غیر ممكن جلوه داده و هم شرایط «گشایش دنیوی» را بدان گونه كه دلخواه آنهاست بر ما تحمیل كنند. اگر قاعده توسعه تكنیكی در جامعهای همچون جامعه ما، همان قاعدهای باشد كه در تمام جهان كنونی متداول است، نخواهیم توانست هیچ استثنایی در برابر آن بگذاریم، زیرا تكنولوژی در تمام جهان تبدیل به ایدئولوژی شده و تمدن و اخلاق و جهانبینی ویژه خود را تسری میدهد و با خود به همه جا میبرد و به هیچ شرط و استثنایی گردن نمیگذارد. بنابراین اهل ایمان، باید مراقب و مواظب خود و عواقب كارهای خود باشند و از همرنگ شدن با «صورت غالب» بپرهیزند. دست شستن از مجاهده با «نفس اماره فردی» و تبعیت از «نفس اماره جمعی» به بهانه همرنگ شدن با زمانه و هماهنگی با ازدحام نفوس، فریب اهریمن است. به ظاهر ناگزیر از پذیرفتن ولایت تكنولوژی شدهایم ولی آیا مهار باطن خود را نیز باید به دست این «قارعه» بسپاریم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر