صفحات

۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

ما بم بودیم


javade aziz nameye to be dastam resid. roo takhtam deraz keshidam. shab ham bood. khoondamesh. khoshahal shodam vali modati hast ke mordam. mercy ke az karam tarif kardi va mercy ke naghde... barat name mifrestam ehtemalan. faghat bedoon ye asemooni hast ke ham be bam vasle ham be tehran ham be ghoochan.

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

خواب


رفتی بیرون شیر بخری. می‌دونستی من شیر دوست دارم.
گرگ و میش هوا، وقتی همه چیز توی تاریکی لم داده، از پنجره بیرونو نگاه می‌کنم؛ ساختمون سیمانی ساکت؛ دیوار؛ شاخه چند تا درخت؛ هیچ پنجره‌ای. در بسته‌ست. نور توی اتاق می‌زنه، می‌ره تا ظرفشویی، تا قابلمه‌ها و قوری‌ها، تا کفش‌کنی و اونجا گم می‌شه.
منگم. می‌رم سمت تخت. ملحفه سفیدش شکل تو رو گرفته. می‌شینم. چراغا خاموشن.
...
سرم... خدایا!
...
روی زمین افتاده‌م. چشام به سقف دوخته شده. سعی می‌کنم نفس بکشم. خون راه گلومو بسته. قورت می‌دم. بازم می‌آد.
...
صدای ظرف‌شویی توی گوشمه. چکه می‌کنه. چطور می‌تونم صدای چک‌چک آب رو بشنوم؟ صدای در؛ چند ثانیه بعد صدایی از سمت ظرفشویی؛ داری شیرها رو توی قوری خالی می‌کنی.
به شکل ایستادنت فکر می‌کنم.
...
یادم می‌آد وقتی می‌بوسیدمت چشاتو بسته بودی. انگار خواب بودی؛ روی ملحفه سفید؛ توی دستای من. گرماتو روی گردنم حس می‌کنم. منو می‌بوسی. دستمو بگیر، بذار چراغا خاموش باشن، قبل از اینکه برم.


نقاشی از دوستم نیما

۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

مث صورت تو عشق من


ما رو مجبور کردن که مریض باشیم. ما نمی‌خواستیم، عشق من. من مریضی رو از صدای آدم‌ها می‌شنوم. امروز تو رادیو شنیدم. آه.. بیماری. بیماری توی تاکسی بود؛ توی صدا. وقتی راه می‌رفتم توی من هم بود. ما روزی سالم بوده‌یم. خیلی وقت پیش که یادم نمی‌آد. روزی که تو نبودی، روزی که توی شکم دنیا بودم. همین‌که به دنیا اومدم مریض شدم؛ با اولین نفس؛ با اولین نور؛ با اولین دیدن. دکتر منو بی‌رحمانه زنده کرد. و من فراموش کرده‌م. امروز توی تاکسی از صدای گوینده رادیو فهمیدم به‌شدت بیماره. می‌خندید. اما پشت صداش چیزی داشت زار می‌زد، خرد می‌شد. بیچاره اما قاه‌ قاه می‌خندید. صورتشو می‌تونستم تصور کنم که چطور شل و افتاده‌ست؛ پر از شیار و ورم؛ مث صورت من؛ مث صورت تو عشق من.