صفحات

۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

زندگی زندگی


آخرین پناهم تو بودی. آخرین پناهم کیه؟ جایی‌که هیچ‌کس نیست. من این‌جا وایسادم. جایی‌که هیچ‌کس نیست. ازین لحن شاعرانه بدم می‌آد. زیاد گشته‌م اما همه‌جا صحبت از سرخوشیه. یه‌جور سرخوشی. زندگی. اما من زندگی ندارم. جایی رو ندیدم که تنهایی عمیق داشته باشه. می‌دونین. وبلاگ برای همینه. برای این‌که خودت باشی. و اگه بقیه سرخوشن لابد خودشونن. من اما از رنج و غربت بلدم بنویسم. و اوقات شادم جرقه‌هاییه توی شب. کمه. و جلب ‌توجه کننده. تخصص من رنجه. و آگاهی از اون. پیدا کردن نخ‌هایی توی وجود آدم که اگه دنبالشو بگیری می‌رسی به چاه قلب آدم.
زندگی. زندگی. چه معنای غریبیه. و چقدر دست نیافتنی. و چقدر توی ذهن من محدوده. تو ذهن تو هم. هیچ فکر کردی می‌تونست این روزها، روزهای عمر ما، من، امن و روشن و وسیع باشه. تا حالا شده با کسی صحبت کنی و ازش بوی خوش بیاد؟ مطمئناً منظورم ادکلن نیست. تحریک کننده نه. جذب کننده هم نه. خوش. امن. چه معنای غریبیه. و چقدر محدوده. زندگی. برای من.
این‌جا خونه منه. کلبه کوچک تنهایی من وسط جنگل شما. جایی که من از هیچی حرف می‌زنم.

***

تنهایی‌ها عمیق‌اند
عمیق
مثل صورت مردگان

حلزون‌ها چقدر تنهایند
به‌جز آشیانه خود همراهی ندارند

تنهایی‌ها عمیق‌اند، آشیانه کوچکم!
و تو در خاموشی‌هایم می‌درخشی
در آتش و روشنی می‌درخشی
و من آنقدر دوستت دارم
که فراموش می‌کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

شمس لنگرودی

۲ نظر:

  1. پس تنهات میذارم.

    پاسخحذف
  2. نه عزيز!ديگران سرخوشن چون مي خوان هر چه بيشتر خودشون رو شبيه هم كنن.چون دوستاشون رو سرخوش مي بينن و فكر مي كنن واي!!!چقدر شادن اينا!كاش ما هم اين طوري مي بوديم.سعي مي كنن شبيه اونها بشن،بي خبر از اين كه دوستهاشون فقط ظاهرشون رو شاد نشون مي دن. مي بينن شاديشون واقعي نيست.ولي مي خوان خودشون رو شاد نشون بدن.اونها هم تظاهر به شادي مي كنن.ولي يه غمي ته دلشونه كه نمي ذاره اين شادي اصيل و واقعي باشه.من كساني رو مي شناسم كه دنبال شادي گشتن و پيداش كردن،نه شادي تصنعي.نه چيزي كه عرف جامعه بهشون ديكته كرده.كساني كه خودشون رو مي شناسن.

    بوي خوش و طبيعي بدن بعضي آدمها مفرح تر از هر عطر و اودكلن مصنوعي مي تونه باشه.

    شعر قشنگي بود.دوستش دارم.

    پاسخحذف