صفحات

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

انسان آزاد*

زن و مرد

كودك روزگار تمدن تكنیكی، كودكی‌ست فاقد خاطره، یعنی كه در میان امواج ازدحام نفوس، بار آمده و بزرگ شده است و به هیچ سرزمین و موطن خاصی تعلق خاطر ندارد. هیچ‌گاه در تاریكی شب احاطه نشده یا در روشنای روز خود را در دشت یا جنگل یا كوه گمشده و تنها مانده احساس نكرده است. بی‌كسی یا كس و كار داشتن یا به‌ عبارت دیگر تعلق به قومی خاص یا فقدانِ آن، برای كودكِ این روزگار تجربه‌ای‌ست كه پیش نیامده و نخواهد آمد؛ هم از این‌ رو افق فراروی كودك و نوجوانِ عصر تكنیك، افقِ انسان آزاد و فارغ از تعلق است. من حتی می‌خواهم به خود جرأت بدهم و بگویم كه در دهه‌های آینده، ما با انسان فارغ از اخلاق (اعم از نیك و بد) روبه‌رو خواهیم بود كه به‌ علت فقدان هر گونه خاطره اخلاقی، خود را به هیچ كیش و آیینی متعلق نمی‌داند؛ مگر به آنچه خود برمی‌گزیند. این انسان، مهارناپذیر است و هر چند احتمالاً كاری نخواهد كرد كه سركوب‌گرانِ بازمانده از عصر ما (انسان محدود) را برانگیزد، اما در ساحتِ عهد با محدودیت نخواهد بود و كسی نخواهد توانست هیچ كیش یا اخلاق ویژه‌ای را به وی تحمیل كند. اصولاً انسان آزاد كه مظهر كودكِ فاقد خاطره و تعلق است، انسانی‌ست كه جز فمینیسم، آیینی نخواهد داشت. روزگار ما روزگار اومانیسم بود و هنگامی كه پا به عرصه پیری گذاشتیم با شیوع فمینیسم مواجه شدیم و این آیینِ تازه ما را از سر راه برداشت تا در حاشیه بنشینیم و در باب آن تأمل كنیم. می‌توان هر كیش و آیینی را به انتزاع نسبت داد یا به تجرید، و آن را فاقد برومندی دانست، اما انكارِ كیشِ بازپسین ممكن نیست، زیرا مادر، زن، همسر، معشوق و نیازی كه به این ساحت، در انسان وجود دارد؛ غیر قابل انكار است. اكنون این سؤال پیش می‌آید كه چگونه می‌توان هم به «مذهب اصالت زن» (یعنی فمینیسم) معتقد بود و هم عنوان «انسان آزاد» داشت؟ من بر آنم كه «انسان آزاد» وابسته به «مذهب اصالت زن» است و از این پس، تمدن تكنیكی، مقهور این دو پدیده خواهد بود؛ زیرا تنها در مذهب اصالت زن است كه فارغ از هرگونه تعهد و مسئولیت، می‌توان صورتی از تصوف را تجربه كرد كه تاكنون از دسترس جوامع بشری خارج بوده است. نفس و نفسانیت اساس و پایه تمدن تكنولوژیك و ذاتاً امری زنانه است. اگر به صور مختلف ابزارهای تكنیكی بنگریم و در آنها تأمل كنیم؛ خواهیم دید كه غالباً زنانه و در خدمت زنان هستند. زن تا پیش از فراگیر شدن تمدن تكنیكی مجبور بود بام تا شام در خانه كار كند، یا برای تهیه مایحتاج خانواده بكوشد، اما اكنون ابزارهای تكنیكی در خدمت وی هستند و او فراغت آن را دارد تا به خود بیندیشد و حتی خود را یك‌سره از تعلق به مرد و جهان مردانگی‌فروشِ كهن، آزاد كند. برخلاف تصور اغلب منادیان این آیین، كار زن و مرد نه به تنازع، بلكه به غلبه زن منجر خواهد شد و مرد با رضا و رغبت به این غلبه تن خواهد داد؛ زیرا عنصر مردانه، عنصری‌ست غیر تكنیكی و تنها بخش اندكی از مردان هستند كه می‌توانند با ذات تكنیك یگانگی پیدا كنند، در عوض زن ذاتاً تكنیكی‌ست و به‌ سادگی و سهولت با ابزارهای تكنیكی كنار می‌آید و با آنها مأنوس می‌شود و حضور آنها را در زندگی خود می‌پذیرد.

• • •

گفته شد كه نفس و نفسانیت مقوله‌ای زنانه است و متعلق به قلمرو زنانگی، مرد از این قلمرو، بخش اندكی را در اختیار دارد و بیشترین وجه وجود مرد، در قلمرو عقلانیت است، اما عصر تكنیك، نیاز به عقلانیت را از میان برده است. در این عصر روابط و مناسبات اجتماعی، فكری، اخلاقی، فرهنگی و هنری را تكنولوژی سامان می‌دهد؛ از این‌ رو نیاز به مرد تنها نیازی‌ست در حد تولید مثل كه امكانِ ارتفاع آن نیز احتمال دارد. به‌ هر حال در ساحت نفس و نفسانیت كه در روزگار ما، شیوع تام و تمام پیدا كرده جایی برای عقلانیت یا لااقل «عقلانیت مذكر» نیست و «عقل تكنیكی زنانه» برای سامان دادن به كارها كافی‌ست و همین «كفایت نفسانی»‌ست كه روزبه‌روز عرصه را برای شیوع هر چه بیشتر «اصالت زن» آماده‌تر می‌كند و مردان را آرام‌آرام به حاشیه می‌فرستد تا به‌ عنوان جنس دوم و حتی عنصر غیر لازم و مزاحم، تماشاگر جولان عقلانیت تكنیكی زنانه باشند. در چنین عالمی، عنصر مذكر یا باید یك‌سره خود را تسلیم كند یا منتظر حذف شدن باشد. تكنیك ذاتاً متمایل به عنصر زنانه است و زن تنها موجودی‌ست كه می‌تواند در فضایی تكنیكی، فانتزی و فاقد هر گونه وجه طبیعی، به‌ سر ببرد و پژمرده نشود؛ اما مرد در فضای تكنیكی، رو به زوال می‌رود. از این‌ رو در نبرد میان انسان و تكنیك آن كه پیروز می‌شود، عنصر زنانه است و تنها مردانی می‌توانند در این نبرد پیروز شوند كه عنصر زنانه را به‌ عنوان عنصر برتر بپذیرند و خود، ویژگی‌های نفسانی را جایگزین ویژگی‌های عقلانی كرده باشند. تمدن تكنیكی ثابت كرد كه مردان تمایل بیشتری به كاهلی و زنان تمایل افزون‌تری نسبت به كار و فعالیت دارند، به‌ شرط آن كه كار و فعالیت، نفسانی باشد كه در فضای تمدن تكنیكی خودبه‌خود كار و فعالیت، بیشتر نفسانی‌ست تا عقلانی. این فضا، فضای رشد «انسان محض» یا «انسان آزاد» است، انسانی كه نه با تعقل و پیروی از سنن و رفتن به راه نیاكان، بلكه با نفسانیت و زیر سایه مادر، زن، معشوق و...، منش خود را انتخاب می‌كند. می‌توان گفت كه چنین انسانی بی‌ریشه و فاقد هویت است، اما نباید فراموش كرد كه هم در تمدن تكنیكی و هم در مذهب اصالت زن، نیازی به ریشه و هویت نیست و آنچه مهم است گذران زندگی‌ست؛ فارغ از هرگونه تعلق و مسئولیت. به عبارت دیگر اكنون به‌ راستی، جهان به‌ سوی ماتریالیسم (مذهب اصالت مادر) می‌رود و از پاتریالیسم (مذهب اصالت پدر) اعراض می‌كند.

• • •

آنچه به واسطه شیوع فمینیسم روشن‌تر می‌شود، افق انسان محض یا انسان آزاد است و این انسان كه تقریباً هیچ پیشینه‌ای از نظام‌های روستایی (قومی و قبیله‌ای) ندارد و با پدرسالاری بیگانه است، مستعد موعودگرایی‌ست و صد البته نه موعودگرایی پدرسالارانه كه به تأسیس حكومت‌های ستمگر و جابر ختم می‌شود؛ بلكه موعودگرایی مادرسالارانه كه به عشق و آزادی فرا می‌خواند. ما تا افق انسان محض چه مقدار فاصله داریم؟ نه آن مقدار كه بتوان از هم‌ اكنون هر گونه پدرسالاری را به پایان رسیده و مرده اعلام كرد و نه آن مقدار كه پدرسالاری بتواند به تكاپوی خود آزادانه و بدون دردسر ادامه بدهد. هر گونه فعالیت پدرسالارانه از این پس، توأم با دردسر و مزاحمت خواهد بود و هر گاه پدرسالاران بخواهند شدت عمل به خرج داده و رأی خود را پیش ببرند، گرفتار جنجال‌های بین‌المللی خواهند شد. افقِ انسانِ محض روزی باز شد كه مشرق‌زمین خواسته یا ناخواسته، به تقدیر تكنولوژیك گردن نهاد؛ بدون این كه از عواقب آن آگاه باشد. در مغرب‌زمین همین كه مرد در راستای تقدیر تكنیك باشد، بسنده است و نیازی نیست كه همراهی خود را با مذهب اصالت زن اعلام كند؛ اما در مشرق‌زمین كار دشوارتر از این است؛ زیرا مرد هنوز آمادگی آن را پیدا نكرده تا در تقدیر تكنیك، منحل یا با آن همراه شود، به ناگزیر چاره‌ای جز آن ندارد كه برای گشایش هرچه بیشترِ افق انسان آزاد بكوشد؛ بدون آن كه سهم مردانه وجود را در نظر داشته باشد. افقِ انسان آزاد، خواه ناخواه باز خواهد شد و ضامن این حتمیت و قطعیت، تقدیر تكنولوژیك و ذات زنانه این تقدیر است. در طول چند هزار سال، تقدیر بشر، تقدیری مردانه بود؛ زیرا اخلاق حدود مشخص داشت و آیین و دین و مذهب و كیشِ هر قومی، رازی بود كه تنها همان قوم از آن سر در می‌آوردند؛ اما با غلبه تقدیر تكنولوژیك، حدود اخلاق از میان رفت و راز بودن آیین و كیش و... الخ، جای خود را به رازگشایی مستمر داد و با پیروزی قطعی تقدیر تكنولوژیك معلوم شد كه تمام آیین‌ها و كیش‌ها متضمن یك راز بیشتر نیستند و همه آن‌ها به یك نقطه كانونیِ فاقد جنسیت فرا می‌خوانند. این كه چگونه مردسالاری توانسته است چند هزار سال پیاپی این نقطه كانونی را «مذكر» جلوه دهد، امروز چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا برج و باروی شبه‌مقدس «مذكرمحوری»، حتی در كوره دهات مشرق‌زمین فرو ریخته است و هجوم موریانه‌وار رسانه‌ها و به‌ ویژه رسانه‌های دیداری، چیزی از عصای آبنوس و مقدس، باقی نگذاشته است. در شرایط كنونی‌ آنچه دائر‌مدارِ پیش‌بردِ منشِ انسان محض است نه كنكاش در دیروز و پریروز، كه پرداختن به امروز است. انسان محض دریافته است كه كانون اصلی، مادر است و باید به یاری صلحِ مادرانه و عشقِ مادرانه شتافت. متأسفانه نحله‌های منحطِ مذهبِ اصالت زن با وجه مادرانه انسان محض مخالفت می‌كنند و حتی شعار می‌دهند كه حاملگی متضمن نوعی بردگی‌ست و فراموش می‌كنند كه طرح سیمای زنانه انسان محض، معادل سیمای مادرانه اوست. شاید در روزگاری كه جلوگیری از حاملگی امكان نداشته است، بتوانیم رد پایی از تحمیل در حاملگی پیدا كنیم؛ اما تقدیر تكنیك راه بر هر گونه تحمیل بسته است و واقعاً آنچه بر زن یا مادر تحمیل می‌شود از ناحیه حكومت‌های مرتجع و عقب‌مانده‌ای‌ست كه حقوق زن و كودك را به‌عنوان حقوقِ محض نمی‌پذیرند. پیرو حقیقی آزادی، كسی‌ست كه در صدر تمام حقوق انسانی، به این دو شأن قائل باشد: «الف: زن و كودكِ وی محترم‌ترین وجه وجود جامعه‌اند. ب: حقوق زن و كودكِ وی از هر حیث باید تمام و كمال از طرف حكومت‌ها پرداخت شود.»

• • •

حقِ محض، حق ذاتی و طبیعی‌ست و جوامعی كه این حق در آن‌ها محترم شمرده نمی‌شود، رسماً بر مدار بربریت می‌گردند. عقب‌ماندگی جوامع مشرق‌زمین را در همین ساحت، باید جست‌وجو كرد؛ زن از حقوق ویژه‌ای برخوردار نیست؛ بنابراین حاملگی وی، نحوی تحمیل است هر چند كه زعم و خواست خود وی جز این باشد. چه هنگام می‌توان به مشرق‌زمین امیدوار بود؟ آن‌ گاه كه هیچ زنی در هیچ شرایطی كالا و متاع جنسی شمرده نشود؛ بلكه در وی به‌ عنوان مظهر انسان آزاد (انسان محض) بنگرند. مسلماً تا چنین افقی فاصله چندانی نداریم و در یكی دو دهه آینده، به‌ جای هزاران ژورنالیستِ سیاست‌زده و خودپرست، صدها متفكر خواهیم داشت كه در باب تقدیر تكنیك، مذهب اصالت زن، مذهب اصالت مادر، زن و كودك و حقوق آنان تأمل و تفكر خواهند كرد و پیرامونِ «حقِ محض» مطلب خوهند نوشت. سیاست‌زدگی بلوایی‌ست كه خودبه‌خود خاموش خواهد شد؛ زیرا تقدیر تكنیك و اصالت زن، آن را به حاشیه خواهند راند و نه‌ تنها سیاست‌زدگی بلكه دیگر مواریث عصر پدرسالاری را؛ و راه را برای تفكر محض كه تفكر در باب اصالت‌هاست باز خواهند كرد. تقدیر تكنولوژیك، تقدیر ساده‌ای نیست و به ‌سادگی دست از سر بشر بر نخواهد داشت؛ آنچه در عرض یك قرن چهره تمام جهان را دگرگون كرده است، مسلماً تمام بشریت را در تمام ربع مسكون، وادار خوهد كرد كه دست از دواعی خودمحورانه و پدرسالارانه بردارند و به‌ جای نزاع بر سر منافع و مطامع خود، به تمام بشریت و نجات تمام بشریت بیندیشند. و بشریت نجات پیدا نخواهد كرد مگر آن گاه كه حقوق ذاتی و طبیعی در صدر تمام حقوق جای بگیرند. مشرق‌زمین تاكنون از قافله عقب بوده و علت‌العلل عقب‌ماندگی این پهنه از جهان، سینه زدن ابلهانه و احمقانه گرداگرد عَلَم پدرسالاری و «مذكرمحوری» بوده است. مذكر نمی‌تواند محور باشد مگر این كه برق تمام جهان قطع شود و دیگر مظاهر تكنیكی و الكترونیكی، ناگهان ناپدید شده و از میان بروند. و چنین چیزی محال است. آیا می‌توان در پی محال بود؟ هنوز هستند جانورانی كه در شرق و حتی غرب، كوركورانه سر در پی محال و احیای محال نهاده و خواهان غلبه مذكرسالاری هستند اما تقدیر تكنولوژیك، راه بر آنان بسته است.

• • •

لازم است بر این نكته تأكید كنم كه تكنولوژی و تقدیر تكنولوژیك لزوماً همراه و هم‌ زمان نیستند. در مشرق‌زمین كم و بیش تكنولوژی حضور دارد؛ اما تقدیر تكنولوژیك چنان كه باید و شاید حاكم نیست. هنوز یكی دو نسل باید دست‌وپازنان فاصله میان تكنیك و تقدیر تكنیك را طی كنند تا راه برای ظهور انسان آزاد، یك‌سره باز شود. به‌ علاوه ممكن است گفته شود میان موعودگرایی مبتنی بر بشارات انبیا و تقدیر تكنولوژیك جمع بستن دشوار یا محال است. من چنین نمی‌اندیشم و تقدیر تكنولوژیك را در ساحت موعودگرایی می‌بینم، منتها موعودگرایی را از دایره مردانگی‌فروشی بیرون قرار می‌دهم و قائل به این نیستم كه انبیا را در عداد پدرسالاران ببینم. انبیا همه موعودگرا بوده‌اند و به نقطه كانونی توحید دعوت می‌كرده‌اند كه فارغ از جنس و جسم است؛ بنابراین ستیز من با هر گونه نظر و منظر مردانگی‌فروشانه هیچ مغایرتی با موح‍ّد بودن من ندارد. به‌ علاوه من معتقدم كه پاسداران اصلی دیانت حقیقی، زنان بوده‌اند كه با مهر مادری، فرزندان را در ساحت عشق و مهر قرار داده و امكان باورمندی به توحید را برای آنان فراهم آورده‌اند. اگر مهر مادرانه نبود، احتمالاً هیچ فراخواندگاه و پرستش‌گاهی در زمین برپا نمی‌شد یا دوام نمی‌آورد. مهر مادرانه بی‌شائبه‌ترین وجه عشق است و تنها محرومان ازین مهرند كه پدرسالاران و مذكرمحوران سرسخت از آب درمی‌آیند. آن كه از مهر مادرانه و زنانه سیراب شده باشد به انسان محض بسیار نزدیك است و در همه‌چیز و همه‌حال از منظر عشق و پرستش می‌نگرد و به هیچ وجه دیكتاتورمنش نیست.

• • •

یكی از ویژگی‌های اصلیِ برآیندِ تقدیر تكنولوژیك و اصالت زن، آزادمنشی و صلح‌جویی‌ست كه از صفات انسان آزاد به شمار می‌آیند. پذیرفتن تقدیر تكنولوژیك یعنی پذیرفتن دگرگونی تمام وجوه و شئون زندگی بشری و پذیرفتن اصالت زن، یعنی پذیرفتن انسان به معنی ماهوی لفظ نه به معنی جنسی آن. جنس فی‌نفسه هیچ مزیتی در بر ندارد. ماهیت انسان عشق است و هر جا و در نزد هر كس كه عشق یافت شود، آن جاست كه باید منتظر ظهور انسان آزاد بود. اگر من به دفاع از مذهب اصالت زن برمی‌خیزم به این علت است كه مردانگی‌فروشی، ستم و بیداد خود را به غایت رسانده و جنس مذكر ظرفیت ستمگری خود را تمام و كمال به نمایش گذارده است، بدون این كه در جنب آن، چیزی از مهر و عطوفت نشان بدهد. تقدیر تكنولوژیك امكان ستمگری را از جنس مذكر سلب می‌كند و او را وامی‌دارد كه در خود و امكانات خود تأمل كرده و آنها را مورد ارزیابی قرار دهد و از طرف دیگر زن را به فراتر رفتن از امكاناتی كه پدرسالاران برای وی معلوم كرده‌اند برمی‌انگیزد. متفكر مؤظف است كه در این ساحت به دشمنی با ارتجاع (پدرسالاری) برخاسته و جانب انسان آزاد را بگیرد كه در سه مظهر تجلی می‌كند: مادر، كودك، زن.

__________________________________________________________
* دومین مقاله از سلسله مقالات یوسف‌علی میرشکاک در باب «ایمان و تکنولوژی». اولین مقاله اینجا.

۲ نظر:

  1. با بیشتر نوشته ها موافقم. این رو به خوبی میشه حس کرد.

    پاسخحذف
  2. یکی از بهترین مطالب طنزی بود که خوندم....! خدا به زن و بچش صبر بده

    پاسخحذف