صفحات

۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

مذهب قیاس

این مقاله و مقاله‌های بعدی‌ای که منتشر می‌کنم نوشته یوسف‌علی میرشکاک شاعر، صاحب‌نظر و طنزپردازی‌ست که من برای آراءش احترام زیادی قائلم. این مقالات حول موضوع «سنت و مدرنیته» و طبعاً وضع ما در برابر این دو نوشته شده‌ن. ایشون صبغه‌ای دینی دارن و امیدوارم این باعث پیش‌داوری‌های دوستان نباشه. توصیه می‌کنم مقاله تا انتها خونده بشه. این پست رو تقدیم می‌کنم به خوره کتاب: کسری!

مذهب-قياس در تمام جهان كنونی جز تمدن تكنولوژیك هیچ تمدنی وجود ندارد، اما در گوشه و كنار جهان بقایای آیین‌های شرقی كم و بیش به چشم می‌خورد. این آیین‌ها روزگاری «فرهنگ توانمند» بوده‌اند ولی امروز ناتوانمند و فرومانده‌اند و حتی اطلاق فرهنگ به آنها دشوار است. می‌توان آنها را بقایای فرهنگ دینی و قومی شمرد. به‌ هر‌ حال كشش و كنش تمدن تكنولوژیك از یك ‌سو و ستم فراگیر حكومت‌های «جوامع فروبسته» به نابودی بقایای فرهنگ دینی و قومی منجر می‌شود، یكی از این جوامع، جامعه ماست. ما تولید‌كننده تكنولوژی نیستیم، بنابراین مصرف‌كننده‌ایم و در برابر تمدن تكنولوژیك «كنش‌پذیر». این كنش‌پذیری و مصرف تا كجا ادامه خواهد یافت؟ تا آنجا كه حتی زبان ما، در زبان‌های متناسب با تمدن تكنیكی منحل شود و اخلاق ما كاملاً متناسب با این تمدن باشد. هم‌اكنون ما در نیمه راهیم و نه می‌توانیم به اخلاق و سنن قومی و دینی رجوع كنیم و نه می‌پذیریم كه شتابان به ‌سوی اخلاق تكنولوژیك برویم، اما «ازدحام نفوس» كه از ویژگی‌های تمدن تكنیكی است، به‌ زودی ما را وادار خواهد كرد كه از تمام گذشته خود ا‌ِعراض كنیم یا بهتر است بگویم ما را ناچار خواهد كرد از برملا شدن اعراض درونی خود بیمی نداشته باشیم. اگر از سر تأمل در احوال صورت غالب هم‌وطنان خود بنگریم، خواهیم دید كه این اعراض سالهاست كه ریشه دوانده و قوام یافته است، اما چون ما قومی هستیم كه بر مدار «نهان روشی» می‌گردد، توانسته‌ایم تاكنون روی‌گردانی خود را از گذشته خویش تا حدودی پنهان كنیم، ولی این پنهان‌كاری از عهده مقابله با رخنه و رسوخ تمدن تكنولوژیك برنخواهد آمد. ما شهرهای خود را بر اساس‌ِ نسبت با مآثر دینی و قومی خود بنا نكرده و گسترش نمی‌دهیم، بلكه «ازدحام نفوس» كه از لوازم ذات تمدن تكنیكی است، اساس شهرسازی ماست. معماری ما هم‌اكنون هیچ نسبتی با سنن دینی و اخلاقی ندارد. «آموزش عمومی» حتی در عالی‌ترین سطوح، غایتی جز شركت در توسعه تكنیكی ندارد، «اقتصاد» ما اعم از خ‍ُرد یا كلان، تكاپویی است برای سهیم شدن در «بازرگانی تكنولوژیك» و... من كاری به این ندارم كه صورت غالب این مساعی، «شبه تكنولوژیك» است و راه به جایی نمی‌برد، بلكه می‌گویم غیر دینی است و هیچ نسبتی با دیانت مورد ادعای ما ندارد.

• • •

از قومیت ما، یعنی «هویت ویژه ایرانی» فارغ از دیانت سراغی نمی‌توان گرفت، بنابراین به ‌صرف دعوی قومیت، نه می‌توان در برابر تمدن تكنولوژیك قد علم كرد و نه در آن شركت فعال داشت و اما دیانت یا بهتر بگویم مذهب كه در این سرزمین به‌ جای قومیت نشسته است سال‌هاست كه تمدن تكنولوژیك را با دست پیش می‌كشد و با پا پس می‌زند. جوهره انقلاب اسلامی این بود كه فواید «تمدن غرب» ‌را اخذ كنیم و مضار آن را نپذیریم، اما اكنون سال‌هاست كه مدعیان چنین آرمانی فهمیده‌اند كه چنین معامله‌ای با تمدن غرب ممكن نیست و در این معامله سود و زیان توأمانند.

• • •

قدرتمندان در عمل اعتراف كرده و می‌كنند كه راهی جز اخذ و اقتباس «فرهنگ تكنولوژیك» وجود ندارد، اما از عهده ایجاد توازن میان «تمدن تكنولوژیك» با فرهنگ شایع اجتماع درمانده‌اند. آیا فرهنگ ما تقلیدی است از فرهنگ اروپا و آمریكا؟ یا تكاپویی است برای حفظ سنن مذهبی و اخلاقی گذشته؟ هیچ‌كدام! ملغمه‌ای است از التقاط و اختلاطِ پدید آمده و جز شایعه‌ای نیست، اما این شایعه «شایع و دایر» است و فی‌المثل حتی در كلان‌شهری چون تهران بر همه تحمیل می‌شود، اما این تحمیل از سطح تجاوز نمی‌كند و باطن‌ِ «ازدحام نفوس» را دست‌نخورده باقی می‌گذارد، زیرا دسترسی به آن ندارد و حتی از شناختن این باطن عاجز است. چه می‌گویم؟ تأمل كن! ما و شاید صورت غالب جهانیان دچار این توهمیم كه چون عصر ما ظاهراً عصر گسترش دانش‌های گوناگون است و بیشترین سال‌های نوجوانی و جوانی ما در فضاهای آموزشی می‌گذرد، پس مردم یا اغلب آنها از دانش كافی بهره‌مند هستند. حتی اگر این اشتباه درست بود و مردم از اغلب دانش‌های موجود بهره‌مند بودند، من می‌‌گفتم كه دانش لازم برای جوامع شرقی، «خودآگاهی عمومی» است. یعنی اینكه صورت غالب مردم این‌گونه جوامع‌ِ فروبسته و دچار «گسسته‌خِردی» و اسیر تشتت مادی و معنوی، باید بدانند كه سال‌هاست ناخواسته و ندانسته در ورطه «نهان‌روشی جدید» دست و پا می‌زنند و هر چند گه‌گاه برخی افراد موفق می‌شوند كه از این ورطه نجات پیدا كنند (مثلاً شهید سید مرتضی آوینی در دو دهه اخیر) اما فرو رفتن قاعده جامعه در این ورطه محتوم است، پس به این بیندیشیم كه: «ما كه هستیم و چه می‌خواهیم و چه چیزی را باید نجات بدهیم؟» ما درحالی‌ كه نمی‌دانیم كه هستیم و از موقعیت‌ِ فردی و جمعی خود همان اندازه بی‌خبریم كه از موقعیت جهانی خود، مدعی باخبر بودن از موقعیت اخروی خود و دیگران هستیم و فراموش كرده‌ایم كه پیامبر ما فرموده است: «م‍َن لا معاش له لا معاد له». آیا ما از عهده تأمین معاش فردی و جمعی خود برمی‌آییم بی‌آنكه نیازی به تكنولوژی داشته باشیم؟ جواب واضح است: «خیر»، بنابراین نمی‌توانیم از معاد برخوردار باشیم. زیرا سال‌هاست كه به جان آزموده و دریافته‌ایم كه تمدن تكنولوژی از لوازم ذات تكنیك است و تمدن‌ِ رایج اقتصادی و سیاسی و اخلاقی صورت تكنولوژی است و این صورت و معنا غیر قابل تفكیك‌اند. ما مردمان «گسسته‌خرد» چاره‌ای جز دروغ گفتن به خود نداریم، اگر خودفریبی نكنیم ناچار خواهیم شد كه از درِ «اعتراف به عجز» در برابر غرب، درآمده و عنان خود را برای همیشه رها كنیم. این خودفریبی از كجا نشأت می‌گیرد؟ از «چشم‌ انداز انتظار» و به‌ اصطلاح «هزاره‌گرایی». ما هنوز در عمیق‌ترین لایه‌های دردمند وجود خویش، منتظر «مهدی موعود»یم كه روزگاری با نام «سوشیانث» منتظر او بوده‌ایم و دیر زمانی با نام «بهرام ورجاوند» چشم به راه آمدنش دوخته بودیم.

• • •

من خود هزاره‌گرا هستم و موعودگرا، و در ایمان به شخص قائم ‌آل محمد (صلواة ‌الله علیهم اجمعین) -روحی له‌ الفداء- از نفس كشیدن خود مطمئن‌ترم، اما گواهی می‌دهم كه نسبت‌ِ ازدحام نفوس با موعود‌گرایی، نسبتی دنیوی است، نه نسبتی اخروی. كشش به موعود موجب انقلاب شد، اما اگر صورت غالب مردم می‌دانستند كه جز امام دوازدهم كه فرمانروای دیگر موعودها در میان دیگر امم است، هیچ‌كس از عهده برآوردن آرزوهای آنها برنمی‌آید، انقلاب صورت نمی‌بست. موعودگرایی شایع و دایر، موعودگرایی «هَمَج ‌الرعاع» است و از همین رو صورت غالب مردم را به خود‌فریبی وامی‌دارد، بی‌گمان «ازدحام نفوس» از سخت‌گیری‌های امام قائم علیه‌‌السلام خبر ندارد و ناخواسته جویای موعودی موهوم است كه او را از هرگونه كار و كسب و تلاش معاف داشته و تمام نیازمندی‌های او را تأمین كند بی‌آنكه از او توقعی داشته یا به او فرمانی بدهد. حال آنكه می‌دانیم امام قائم‌ علیه‌السلام سالی یك ‌بار «فرمان جهاد واجب» می‌دهد و در اقامه حدود از پیامبر صلواة‌ الله علیه و آله سخت‌گیرتر است و از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر را گردن می‌زند و تمام خانه‌ها را تفتیش می‌كند و تمام مساجد را ویران و... اگر جامعه ما با چنین امامی در نسبت معنوی قرار داشت، به «نهان‌روشی جدید» یعنی شیوع صورت دین در عین چشم فرو بستن بر فراموش ماندن باطن آن، پناه نمی‌برد. به‌عبارت دقیق‌تر باید بگویم كه بقایای سنن و ‌آداب مذهبی از آن رو هنوز «زنده‌نما» هستند كه نهان‌روشی جدید چنین اقتضایی دارد. ما در «ساحت شرك» به سر می‌بریم، از این رو بهره‌ای از وجود خود را در نسبت با توهم و تصور شایع و رایج از مذهب نگه می‌داریم و بهره‌ای دیگر را فارغ از این نسبت در «فرهنگ جدید» مستغرق می‌كنیم، هم خدا را می‌خواهیم و هم خرما را. شاید این ویژگی یعنی جمع بستن میان گرایش به دین در حد معمول و طلب دنیا با تمام وجود، محصول قرون نخستین پس از اسلام یعنی روزگار بنی‌امیه و بنی‌عباس باشد؟! ریشه آن به‌‌هر‌حال عمیق‌تر از این حرف‌هاست كه بتوان توقع داشت جدار نهان‌روشی جدید كه با نهان‌روشی قدیم (نفاق) درآمیخته است، شكاف پیدا كرده و صورت غالب مردم از آن برهند. بر مدار این فروبستگی هیچ‌كس به فكر آبروی خود نزد خدا نیست، اما همه به آبروی خود نزد مردم كم‌وبیش اهمیت می‌دهند، این شرك و ریا و منافقانه با یكدیگر زیستن تا كجا می‌تواند با آشتی‌ناپذیری تمدن تكنولوژیك دست و پنجه نرم كند؟ ما از دروغ گفتن به خود شرم نمی‌كنیم و به جای اینكه در تدارك ایجاد استعداد برای شكست‌های معنوی و اخلاقی بعدی باشیم، سعی می‌كنیم از شكست‌ها و عقب‌نشینی‌های پیاپی خود حماسه ساخته و به زور تبلیغات، شكست خود را در برابر نیروی مهارناپذیر تكنولوژی، پیروزی جا بزنیم. ما توانمندی‌های گذشته از جمله كشاورزی و دامپروری را از دست داده‌ایم و در عین حال نتوانسته‌ایم توانمندی‌های تكنیكی قابلی كسب كنیم، از همین رو اكنون، هم محتاج نان و گوشت اروپا و آمریكا هستیم، هم محتاج تلفن همراه و كامپیوتر آنها. بنابراین در بن‌بست به ‌سر می‌بریم و هر اندازه كه بیشتر به خود دروغ بگوییم، بیشتر صدمه می‌بینیم.

• • •

«واقعیت‌گریزی» یكی از ویژگی‌های دیرین ماست، روزگاری ما برای توجیه شكست خود در برابر روم و یونان و... برای جهان‌گشایانی چون اسكندر پرونده‌سازی می‌كردیم كه از تخمه پادشاهان خودمان بوده‌اند و با این «موهوم‌گرایی» بار درد خود را كم می‌كردیم، اما جهان‌گشایان روزگار ما صور تمدن تكنولوژیك‌اند كه ما به غلط آنها را «ابزار» گمان می‌بریم و ناخواسته تصور می‌كنیم كه این ابزار به صرف خریداری شدن همان اندازه كه در تملك ما هستند در دایره عرف و اخلاق و آداب و سنن ما جای می‌گیرند. بنابراین نمی‌توان به واقعیت‌ِ تصرف آنها پشت كرد یا ‌آن را قابل رفع و دفع انگاشت. صور تمدن تكنیكی به قصد اقامت آمده‌اند و ما را چنان احاطه كرده‌اند كه ما چه اعتراف كنیم و چه نكنیم، وطنی جز تمدن تكنیكی نداریم. اكنون صور تمدن تكنیكی نه تنها به فتح دنیا بل به تسخیر عقبای ما نائل آمده‌اند و ما كاملاً شبیه یهود و نصاری هستیم و پیامبر ما فرموده است: «م‍َن تشب‍ّه بقوم‌ٍ فهو منهم» (هر كس به قومی تشبه كند از آنهاست). آیا اقتصاد ما و نسبتی كه با اقتصاد جهانی داریم جز بر همان مدار كه به ادعای ما «كفار» پی‌ افكنده‌اند، پیش می‌روند؟ معاش كافر‌كیشانه، اخلاق كافركیشانه می‌خواهد، نه اخلاق‌ِ مشركانه، ما از حیث معاش كافر‌كیشیم و از حیث اخلاق ریاكار و مشرك، به همین جهت هم از دنیای خود غافلیم و هم از عقبای خود فارغ. اما غفلت خود را ندیده می‌انگاریم و فراغت خود را غنیمت گمان می‌بریم. كافر از آنجا كه جز «انانیت» و «نحنانیت» مصدری نمی‌شناسد و قائل به حیات اخروی نیست، دروغ نمی‌گوید و با دیگران نه بر اساس ریاكاری و مصلحت‌بینی، بلكه بر اساس صدق و تحصیل لیاقت، نسبت برقرار می‌كند. از همین رو مهار دنیای خود و دنیای ما را در دست گرفته است. ولی مشرك (كه ما باشیم) از آنجا كه در هر آستینی صد بت دارد، فقط در پی «توفیق‌ِ موقت» است و همین‌ كه كارش راه بیفتد یا كالایش به فروش برسد یا مطامعش تأمین شود، اهمیتی نمی‌دهد كه دیگران در این میان چه ‌مقدار زیان می‌بینند، از همین رو چه در سطوح جزئی و چه در سطوح كلی، مدام در حال نهان داشتن چهره اصلی خود از دیگران است و به همین دلیل مدام دروغ می‌گوید، به زن، به فرزند، به دوست، به همكار در سطوح جزئی؛ و به كارگران، كشاورزان، كارمندان، دانشجویان، و به عموم ملت، در سطوح كلی.

• • •

مردم جوامع فروبسته (زمره شرك) عادت به كار كردن ندارند یا بهتر بگویم تصور آنها از شركت در تمدن تكنیكی فراهم كردن امكانات مرفه زیستن است، از همین رو كار آنها بیكاری پنهان است و درواقع، به كار تظاهر می‌كنند. می‌شنویم كه كار مفید كاركنان ادارات دولتی روزانه نیم ساعت است و گمان می‌بریم كه با تعویض مدیریت یا اصلاح قوانین یا گذراندن فلان لایحه در مجلس و از این‌ گونه اهتمامات عبث، میزان كار مفید افزایش خواهد یافت. حال آنكه نخست باید بیندیشیم: انسانِ ظاهراً مذهبی‌ِ شرقی به كدام مرتبت رسیده است كه از خیانت به دولت و كشور و مردم خود ابایی ندارد؟ یا چرا از هم‌وطن خود رشوه می‌گیرد و به او رشوه می‌دهد؟ این مرتبت چه مرتبتی است؟ شاید مردم مغرب زمین كافر یا لاابالی یا فاسد باشند، اما مردم مشرق زمین «نیست‌انگار» شده‌اند و نه مؤمن به مذاهب و ادیان خودند و نه از گریبان كفر سر بركرده‌اند. فاش بگویم غالباً به مرتبت بهائم رسیده و مصادیق تام و تمام این آیه شریفه شده‌اند «اولئك كالانعام بل هم اضل». مردم جوامع فروبسته شرق دیگر به خدای پدران خود اعتقادی ندارند، یا اینكه به خدایی موهوم و فارغ از شرایع الهی و سخت نفسانی معتقدند كه مدام به آنها تذکر می‌دهد به فكر منافع خود باشند و بس. آیا نیاكان ما نیز چنین فارغ از رنج و درد دیگران می‌زیسته و جز به بهره خود از دنیا نمی‌اندیشیده‌اند؟! از چه هنگامی ما در چنین پرتگاهی افتاده‌ایم؟ لااقل یك قرن است. تا كجا فرو خواهیم رفت؟ تا اسفل ‌سافلین. این‌همه مدارای‌ِ دروغین با یكدیگر در ظاهر و این‌ همه بی‌اعتنایی و بی‌رحمی و شقاوت در باطن هرگز سابقه نداشته است. پیامبر اكرم -صلواة الله علیه و آله- می‌فرماید: «یأتی زمان علی ‌الناس هم الذئاب فمن لم یكن ذئبا‌ً فأكلته الذئاب» ـزمانی فرا می‌رسد كه مردم همه گرگ باشند و هر كس گرگ نباشد گرگ‌های دیگر او را بخورندـ و در جای دیگر می‌فرماید: «زمانی فرا می‌رسد كه مردم صورت انسان و دل شیاطین داشته باشند» ما هم‌اكنون در آن زمان به سر می‌بریم، خواه ابتدای آخرالزمان باشد، خواه ابتدای آن، اكنون عصر «گرگ‌منشی» انسان‌ِ جوامع فروبسته است. گرگ جز به پاره‌ای از بدن یك گوسفند نیازمند نیست، اما هرگاه به گله می‌زند ده‌ها گوسفند را از پای درمی‌آورد، انسان گرگ‌منش نیز چنین است و هرگاه ربودن از این و آن برایش میسر باشد، بی‌امان می‌رباید و حتی از تجارت اعضای كودكان خردسال نمی‌پرهیزد و برای دست یافتن به خوشبختی موهوم دنیوی از هیچ جنایتی روی‌گردان نیست. چنین انسانی اگر امروز ده مصداق داشته باشد، فردا ده هزار مصداق خواهد داشت، زیرا ثمره خلط و مزج تكنولوژی غرب و «عرف بازدارنده» شرق است. اگر در جوامع فروبسته شرق تأمل كنیم، خواهیم دید كه مالامال از تشتت اقتصادی و لبریز از فساد پنهان و سرشار از كینه‌جویی اجتماعی و فقدان هر گونه اخلاق انسانی‌اند. صد سال پیش كه این جوامع ناچار شدند در برابر غرب به زانو درآیند و برتری انسان كافر غربی را بپذیرند نمی‌دانستند پس از گذشت یك قرن، نطع ظهور انسان گرگ‌منش و مشرك شرقی باشند كه هم بتواند از بقایای دیانت و قومیت همچون لاك سنگ‌پشت استفاده كند و هم بتواند از تمدن تكنولوژیك مذهبی بسازد كه جایگزین هر گونه دین و اخلاق و «میزان مطلق» باشد.

• • •

در مشرق زمین مدام می‌شنویم كه: «من چه ‌كار كنم شرایط این‌طور ایجاب می‌كند» «من ندزدم یكی دیگر می‌دزدد» و... میزان مطلق شدن تمدن تكنولوژیك در جوامع شرقی، هزاران برابر جوامع غربی خسارت مادی و معنوی به بار آورده است و به بار خواهد آورد. بدترین خسارتی كه این میزان به بار آورده شیوع «مذهب قیاس» در میان مسلمانان است، امام صادق -روحی ‌له ‌الفدا- می‌فرماید: «اول من قاس ابلیس» (نخستین كسی كه قیاس كرد شیطان بود). اكنون شبیه به دیگران نبودن، ننگ و عار است و حسد، بیماری فراگیر پیروان ابلیس. همه خود را با دیگری قیاس می‌كنند و جز همین قیاس توجیهی برای لباس و اخلاق و معیشت و كار خود نمی‌شناسند. اگر بپرسی چرا چنین می‌پوشی؟ پاسخ می‌شنوی كه بسیاری از مردم چنین می‌پوشند. اگر بپرسی چرا چنین می‌كنی؟ پاسخ می‌شنوی كه بسیاری از مردم چنین می‌كنند و... از چنین مردمی (پیروان مذهب قیاس) چه می‌توان توقع داشت؟ یا با آنان چه می‌توان گفت؟ حاكمان چنین مردمی مظاهر باطن آنها هستند و موانع بیدار شدن آنها از خوابی كه نتیجه «دروج اهریمن» است. دروج اهریمن یا «اغوای شیطان» در تمام جهان فراگیر شده است، اما در جوامع فروبسته بیداد می‌كند. در چنین موقفی است كه «انسان آزاد*» (حر) با اندیشه تقدیس صورت ازلی «مادر و كودك*» و احترام به ذات آسمانی انسان و یاد‌كرد «و نفخت فیه من روحی» عهد خود را با پاكان و نیكان‌ِ ورجاوند (سیصد و سیزده تن) تجدید و «فرد آمدن*» آغاز می‌كند.

__________________________________________________________
* عنوان مقالات بعدی‌ست.

۱۰ نظر:

  1. در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب/ یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
    بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی/ مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

    پاسخحذف
  2. من هم به شما لینک دادم. هرچند که لینکم را اینجا نمی بینم!

    پاسخحذف
  3. گر چه میخواستم هیچ کامنتی تو بلاگت نذارم ولی اینو واسه این
    مقاله ی کاملا بی ارزش و نویسنده ی خود ستیزش میگذارم که با حماقت تمام
    دور خودش میچرخه.
    اول اینکه جوامع شرق یعنی چه؟ مثلا چین و ژاپن و هند و بالای ایران و.. هم جزوش هستند!
    یا فقط کشورهای مسلمان شده یا ظاهرا مسلمان منظوره؟
    شما نویسنده ی خود ستیز با این درجه از دانش که هر چه رد ِ منابع و مراجع
    و استناد را از نوشته ی تان میگیرم سر از حدیث های عربستان در می آورم
    بهتر است این خود ستیزی را در خودتان نگه دارید و اظهار فضل نکنید...
    در ضمن اگر دست کم 3000 سال از تاریخ ایران را با پاک کن, پاک نفرمایید
    و از سرچشمه پی گیری کنید, این همه بیربط نمیبافید...
    شرم که نمی دانید چیست.
    aseman

    پاسخحذف
  4. برای آسمان و کسانی که از خودشان میپرسند چرا او عصبانیست:
    آسمان عزیز «در کلمات گیر افتاده ای». «حدیث های عربستان» شما را عصبانی کرده است. این رفتار تو خودش یه «ایدئولوژی نژاد پرستانه» دیگه ست. سخن نویسنده اینه که هم قومیت (تاریخ 3000 ساله) و هم مذهب هر دو جزیی از هویت ویژه ایرانی هستند، اما اینها «همین مذهب و تاریخ 3000 ساله» در ما نوعی «نهان روشی» و «دو چهره گی» به وجود آورده اند. به نظر شما ما ایرانیها بهترینهای روی زمینیم؟!
    واقع بینی چیزیه که من بیشتر از هر چیزی براش ارزش قائلم.

    پاسخحذف
  5. چی بگم. نظر خاصی ندارم. گاهی اوقات هرچی به مخم فشار میارم هیچی نداره که ازش تراوش کنه. درست مثل الان. چون درگیر چیزهای دیگه ای هست. شاید هم برای مخ من سنگین هست.
    www.eshaareh1.bloghaa.com

    پاسخحذف
  6. دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات/ مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
    محل نور تجلیت رای انور شاه/ چو قرب او طلبی در صفای همت کوش

    پاسخحذف
  7. اتفاقا این نویسنده در گرداب کلمات گیر افتاده.
    از ابن بحث های" نژاد پرستی" و غیره هم هر چه بکنید فایده نداره...
    چه ربطی به نژاد پرستی داره؟؟
    اتفاقا همون دو پاره گی فکری که این نویسنده ازش یاد میکنه محصول
    مستقیم همون تجاوز فرهنگی هستش که ایشون با آب و تاب ازش اسم میاره..
    به خودش ربط داره اگه همه اونها رو برای خودش درونی کرده و خود ستیزه.
    انگ نژاد پرستی به من نمیچسبه و رک بگم بچسبه هم باکی نیست..
    خوب و بدش از آن کشور خودم است ولی بی شرمی و خود ستیزی و تسلیم
    به شما ها نه تنها خیلی خوب میچسبه بلکه شرم و ننگ اش تا ابد
    به چهره تان نشسته, البته گفتم که شرم نمیدانید چیست چون خود ستیز شده اید
    و بخشی از هویتتان شده, مبارکتان.
    aseman

    پاسخحذف
  8. مقاله خیلی جالبیه. کم و بیش در این مقاله گیر افتادم. هم موافقشم هم مخالفش. با اون مفهوم و منظوری که میخواد به خواننده برسونه موافقم اما شاید با روش بیان و استدلالش مشکل دارم, که البته این یک عقیده و سلیقه شخصیه. بخش پنجم خیلی بیشتر از بخشهای دیگه برام جالب بود. منتظر مقاله بعدیش هستم.
    در ضمن خوره کتاب ازت تشکر میکنه. مرسی
    (:

    پاسخحذف
  9. اگر فقط به کلیات نوشته و مفهومی که نویسنده قصد رساندن آن را داشته توجه کنیم و از حدیت های عربستان و ورجاوند و این لاطائلات خرافی بگذریم، می شود گفت که نویسنده تا جایی که به تشریح حالات مردم مشرق زمین و دوگانگی آن ها پرداخته به صورتی قابل قبول پیش رفته اما در نتیجه گیری «تر» زده و آخرش با عرض معذرت ریده است!
    حالا اینکه راه حل خروج از این وضع مضحک مردم مشرق زمین (که البته همان طور که آسمان می گوید اصطلاح غلطی است اما به هر حال می دانیم منظور نویسنده چه کسانی بوده است) چه بوده، بنده که جوابی نمی بینم. مگر در سکشن آخر، که باز هم جواب دندان گیری پیدا نمی شود ولی به نظر می رسد نویسنده راه نجات را در بازگشت به صراط مستقیم به شیوه نیکان ورجاوند؟!!! می داند که تنها نتیجه ای که برای شخص من در بر دارد یک پوزخند روی لب است.
    در کل : حیف آن نیم ساعت وقتی که از من سر خواندن این مطلب تلف شد!

    پاسخحذف