صفحات

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

Conversation


َ 10/21/2005 ایمان:
کجایی تو رو خدا من حدود یک ماهه مشهدم در به در دنبالتم اگه این روزا این پیغامو دیدی به من یه خبر بده من یه موبایل دستمه به شماره 09120004044 اگه میتونی حتماً زنگ بزن ببینمت من شماره شهرستانتو گم کردم به سنندجم تا حالا چند بار زنگ زدم نبودی امروز 29 مهره من احتمالاً تا چند روز دیگه مشهدم.

---------------

11/23/2005 من:
سلام
…کجا بریم؟ هان، کجا می‌تونیم بریم؟…
…..
(بخونین خلایق، برای وقتی که نباشه یا نباشم)

---------------

12/19/2005 ایمان:
ای بابا. خدا هیچ‌کس رو گرفتار خر جماعت نکنه. آخه پفیوز تو که نامه می‌فرستی نمی‌تونی یه خبر یه شماره تماسی یه چیزی بدی؟ من از افغانستان که اومدم رسید نامه تو رو دیدم ولی چون نبودم فقط رسید ازش مونده بود. می‌خواستم فرداش راه بیفتم تو فرحزاد دنبال باغچه عباس که نامه دومت از سنندج اومد. حالا من موندم به کجا زنگ بزنم. خیلی گهی به قرآن. با هزار بدبختی با این سیستم اینترنت که همه‌جاش پروکسیه بالاخره اومدم gazzag که ببینم نشونی ازت می‌تونم پیدا کنم یا نه. به من زنگ بزن یا همین جاها تو اینترنت یه نشونی بذار که بشه پیدات کرد. نوکرتم داداش. اگه زنده‌ای برای سلامتی من هر شب 5000 تا صلوات بفرست. اون‌وقت بی‌حساب می‌شیم.

---------------

12/24/2005 من:
من به اندازه کافی به خودم گه می‌زنم عزیزکم. الان و تا چند هفته دیگه دیار غربتم: شهرستان. شماره تماس:2220000-000-تمام وقت. تماس نگیر که چیزی ندارم. بزودی سر و کلم تهران پیدا می‌شه برای کار، نفهمی،…
شماره تماس که چی؟ تماس نگیر. برای کسی که اوضاش خیلی خرابه «نوکرتم داداش» کمه. باور کن کمه. تو تنها.. ، چه می‌دونم… کسی اندازه تو رو پیدا نمی‌کنم، ها؟ خودت باید بدونی دیگه.

خط خط خداست،
راه راه خداست،
راهی که می‌رم.
فریاد بکشین.

نامه‌هام وجودمه که بهت می‌بخشم، منو هدر نده. تنها تویی ایمان..
حتی تو رو هم آزار می‌دم..

---------------

12/27/2005 ایمان:
ببین من کاری به به این حرفا ندارم. نه اذیت می‌شم نه چیز دیگه نه تعارفو این جور حرفا. من فقط فعلاً زنده‌ام و این قسمتی از زندگی منه…………….…

اگه دوست داری ……… واقعاً می‌گم اگه دوست داری می‌تونی از من دورتر بایستی ولی من فعلاً زنده‌ام و اینکه تو هستی هم قسمتی از زندگی فعلی منه. الان می‌تونم بگم خفه.
ببین جواد یه کار خوب هست که فکر کنم برای تو و توانایی‌های تو خوبه. کار مرمته. تنها تو یه کارگاه می‌شینی و نقاشی‌های دیواری و این‌جور چیزا رو مرمت می‌کنی کسی هم به کارت کاری نداره. این کارو نازنین دقیقشو می‌تونه بهت بگه. من بهت زنگ می‌زنم ولی اول تو زنگ بزن که بازم اول شی. خیلی مخلصم.

---------------

12/27/2005 من:
من اذیت می‌شم، من همیشه اذیت می‌شم.. چه با تو باشم، چه زندگی بکنم چه نکنم، این به این معنی نیس که من خوبمو بقیه بد، این یعنی که همه وحشی هستیم…….
من نمی‌خوام از تو دور بشم…اما گاهی تو هم بهانه‌ای هستی برای داد و فریاد من.

اولش سعید بود، چن روز پیش هادی، اول منو دوست دارن، بعدش سوال می‌پرسن ولی من طفره می‌رم، نهایت به سوال جواب می‌دم، و بعد…. از من بدشون می‌آد.

تو برام نه دوستی، نه گوش مفت، نه موجود نمی‌دونم چی‌چی… همین هست که مثل منی.
اگه از حرفام، از رفتارم، از غرور … از بیچارگیم…ناراحت بشی، از اینکه بگم: تو رو آزار می‌دم، اگه هر رفتاری با من بکنی من اذیت نمی‌شم، ناراحتم نمی‌شم، فقط ادامه می‌دم..رابطه‌مو با تو.
از چیزی ناراحت نشو..همونطور که خودت گفتی من یه گوشه‌ام تو زندگی تو، و تو هم. شاید بیشتر از یه گوشه، یه ضلعی.

بهت تلفن می‌کنم..
اینجا جای خوبی نیست واسه این حرفای بی‌حساب..

چرا فکر می‌کنی…ازت دورتر وایستم؟ تو هیچ وقت مورد طعنه من نبودی. من هیچ خصومتی با تو ندارم، نداشتم.. هیچ وقت هم نخواهم داشت. تو هیچ وقت در نهایت عصبانیت هم مورد…

---------------

12/31/2005 ایمان:
بهم زنگ بزن تا با هم حرف بزنیم….
چند تا نقطه هم می‌ذارم تا بهم بگی اونا چی بود بعد من پشت تلفن بهت بگم اونا چی بود. ببین شماره من اینه: 09120006624

بعدشم یه چیز دیگه من نمی‌تونم راحت بیام توی gazzag. اگه می‌تونی تو همون yahoo برام پیغام بذار. منتظرتم. اگه بوس می‌خوای بهم زنگ بزن تا بوست کنم فهمیدی؟ ریدم تو مخت بهم زنگ بزن.

۱ نظر:

  1. من هنوز زنده ام و چاره اي نيست . اينم صرف زنده بودنمه كه اينجا دارم مي نويسم . بعد از هند غرق نشدم. شنا كردن بلدم ولي نمي دونم نفسم تا كجا ياري بده. جديدا هم خاطراتم خيلي كم شده و هم وقتم رو با غر زدن با جماعت تلف نمي كنم . با قرصي مي خوابم با هيچي بيدار مي شم كه نمي دونم وسط خوابم كه كابوسي اونو پر كرده يا خوابي منو تو خودش گرفته ؟ تعريف خيلي درستي از من كردي راجع به غر زذنم ولي كسايي كه نوشته بودن آخي يا سر نوشت ما هم همين مي شه يه روز فكر كدن كه من مردم ولي نمي دونن كه من واقعا مردم. خوب داري با اين بلاگت بازي مي كني. من با قصه نوشتن راجع به آدما بازي ميدم و بازي مي كنم

    پاسخحذف