مردی در آستانهی شدن
مشخصات ظاهری: قد: متوسط یا کمی بلندتر. پوست: روشن. مو: خرماییِ روشن. رنگ چشم: قهوهای روشن (اگه اشتباه نکرده باشم). صورت: در محدوده کوچکی متناسب! (شاید خودش بگه نامتناسب!). اندام: معمولی، نه چاق نه لاغر. شیکپوش. مُدپوش. زرق و برقدار!
مشخصات رفتاری: خندنده! در جک تعریف کردن و دلقکبازی استاد؛ کاری که به راحتی از پسش برمیآد و احتمالاً این تنها کاریه که میتونه به راحتی از پسش بربیاد! نگران (همیشه خدا یک چیزی باید پس ذهنش نگرانش کنه، این میتونه رفتن به دستشویی باشه، موجودی کیف پولش باشه یا زندگی در خرابشدهای مث ایران، به قول خودش). هیجانی. عجول. وقتی جدی میشه، نالنده. نالنده به شکلی که به نظرتون برسه هیچ کاری براش نمیشه کرد. از اون نوعی که به نظرتون برسه تنها پیشنهادی که میتونین بهش بکنین خودکشیه!
پرویز سعی داره به دنیا گیر بده. به عالم. به همهچی. عصبانی میشه، خون خونشو میخوره، فحش میده. مثلاً به چی؟ به طرح امنیت اجتماعی (که گشتها گیر میدن به مردم). یک جور حقخواهی داره. حقخواهی همراه با خشونت. باز کردن دردها و عقدهها. این خوبه. یعنی باید به این مسائل حساس بود. ولی من همیشه منتظرم پرویز کشفهای بزرگتری بکنه. عصبانیتش رشد و بلوغ پیدا بکنه و چشم تیزبینشو نفوذ بده به همهجا، به آدمیزاد، به ذات دنیا. دیدن رفتار تحقیرآمیز مأمورِ استحاله شده با مردمِ بیخبر و نظر، همه رو عصبانی میکنه و از کوره درمیبره، اما گلاویز شدن با همه جزئیات، با طومار جزئیاتِ آزار دهنده و بیسامان، باعث میشه اون جزئیات جای کلیات بزرگتری رو بگیرن. خانه –جانم!- از پایبست ویران است. من معتقدم تحقیر کردن یک آدم مث قتل میمونه... اما رفتار تحقیرآمیز در همه چیز رسوخ کرده، آیا باید فقط این رفتار رو دید، یک سویه؟ در سطح؟ یعنی یک پالس (همون رفتار تحقیرآمیز مأمور گشت با مردم) ارسال بشه و تو به اجبارِ حس عدالتخواهیت بهش جواب بدی و با عصبیت، خودتو خالی کنی؟ نه، اینجور عصبیتها اگه راه به «زمانهآگاهی» نبره، از آدم یه جور احمق میسازه؛ یک مهره دم دست برای بازی روزگار که با هر بادی مث خار و خاشاک به هوا میبرتت و جایی میندازتت سرگردان. باید به ذات چیزها نفوذ کنی. اگرچه عصبانی هم باید شد.
منتظرم پرویز کشفهای بزرگتری بکنه
پاسخحذف:: نابغه ها کشفهای بزرگ میکنند. حتما این کارو میکنند.
قلمت خیلی عالیه .کلی حال کردم جواد آقا