صفحات

۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

به ترانه‌ها ایمان نیار


چرا هر روز خودتو فرسوده می‌کنی. احمق شدی. هزارها و هزارها بار به تهش رسیدی و نفهمیدی. هزار بار سیاهی رو روبروت دیدی و گفتی این نیست. چطور شد بهش ایمان نیاوردی؟ چطور شد فکر کردی روزی می‌رسه که همه چیز درست می‌شه؟ تو احمقی و احمق هم از دنیا می‌ری. مثل یک سگ که به صاحبش شک نمی‌کنه. دل تو به تو وفادار نیست پسر. بهت دروغ می‌گه. عقلت رو می‌خوره. و تو خوش‌خیال گمون می‌کنی راهی هست. بله. همیشه همین‌طور بودی. کور نسبت به خودت، نسبت به مرگت. گمون می‌کنی راه می‌ری؛ گمون ‌می‌کنی زنده‌ای؛ اما جز یه جسم منجمد چیزی نیستی. بی‌تحرک و در سیاهی. فقط یه چیز داری و اون‌هم رؤیا، خاطرات گرم گذشته، که جایی توی اون سرت می‌چرخن، مث ابری شناور و رنگی، تنها چیزی که دل‌تو خوش کرده.
چشماتو باز کن. چشماتو باز کن. دور و برتو ببین. هزارها مثل تو. هزارها مرده. با هزارها ابر شناور رنگی توی سرهاشون. این جماعت دوستای تواَن. خانواده‌ت. مردم شهرت.

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

نمی‌تونم خودمو تعمیر کنم


من گرسنه نبودم. من گرسنه تو نبودم، اما تو رو می‌خواستم. می‌خواستم تا منو فراری بدی. از دست خودم. راحتم کنی از دردهام، از فکرهام، از تشنج‌هام. من تو رو برای سینه‌م می‌خواستم.
من خیلی پیر شده‌م. من دیگه غیر قابل تغییرم. حوصله بحث ندارم. حوصله معطلی ندارم. حوصله ناز کشیدن ندارم. من وجود پهنا یافته و پذیرای تو رو می‌خوام، که منو در بر بگیره. خلأی که صدام توش گم بشه و خودم رو فراموش کنم، برای دقیقه‌ای.
من گریه نمی‌خوام. اگه دوباره توی دستای تو گریه کنم دوباره بچه می‌شم، بوی پاکی رو می‌شنوم و باز باید این همه راهو بیام به ضرب شلاق دنیا تا اینجا. من نمی‌خوام راهمو تکرار کنم. من گریه نمی‌خوام. نمی‌خوام تغییر کنم.
منو تغییر نده. عاشقم نکن. نمی‌تونم نوسانات رو تاب بیارم. پیرها شکننده‌ن. تا جایی تحمل می‌کنن و بعد فرو می‌ریزن. کاش دنیا از جنس دیگه‌ای بود. کاش من چشامو می‌بستم و می‌رفتم. کاش تو نبودی. تو در من بودی.
اینجا همه چیز سخته. اینجا به من سخت می‌گذره. همه چیز دودآلود، همه چیز متراکم، همه چیز بُرّا، همه چیز بر حسب وظیفه، بر حسب از پیش تعیین شده. من اینجام. من اینجا وسط همه این وحشتم. انگار لخت، انگار عریان. زیر نگاه سنگین مردم. و هر حرکتی تلاشی برای زندگی، تلاشی برای وجود. هر حرکتی حتی تغییر مسیر نگاه، دردی.
من هر روز این بار رو می‌کشم، ندانسته و ناخواسته. بار سنگین تعریف دوباره و دوباره وضعیتم. بار تو. بار هیچ شدگی همه چیز، هیچ شدگی من. بار فرو ریختن من. بار گریه.
من اینجام.