صفحات

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

عشقِ مردِ مرده


قلبم از کار می‌افته... سوت...بوق ممتد.
...
راه می‌رم، بین مردم، بیگانه و هراسان. دنبال کی؟... بگرد!... بگرد!... کدومشونه؟ تویی؟... تویی؟... می‌گذری. رد می‌شم. راه می‌رم. می‌رم توی شلوغی، توی بی‌تفاوتی. هزاران چهره، هزاران خوی. منم، این منم که دنبال تو می‌گردم. بین این همه پیاده‌رو، با قلبی مرده، با چهره‌ای که نیست، با سرمایی که تو بهم هدیه دادی، با روحی که منجمده.
تو رو دیده بودم، زمانی. بوی تو رو شنیده بودم، یه جایی. حالا که آزادم، حالا که مرده‌م، دنبالت می‌گردم. توی این خیابون، توی این پیاده‌روی شلوغ، وسط ماشین و صدا و عبور، نگاه آشنات رو پیدا می‌کنم؟ عطرتو اگه برای لحظه‌ای... هراسانم، سراسیمه. تو رو می‌خوام...
...
یکی می‌آد بالای سرم. دو نفر دیگه. آتروپین تو رگم تزریق می‌کنن. پدرسگا. یکی لوله می‌ذاره تو حلقم. ماساژ قلبی تنفسی. دفیبریلاتور. برمی‌گردم...