صفحات

۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

برای ایمان که تازه از هند برگشته و کلی داستان با خودش آورده

در هند، از تحقیقات مرکز هسته‌ای در نزدیکی بمبئی تا زندگی میلیون‌ها هندو و زندگی اقوام بسیار بدوی که هنوز مار و درخت را می‌پرستند، تا احزاب کمونیست، تا پیروان دین «جین» که بی‌آزاری و عدم خشونت را به حد افراط عمل می‌کنند، اختلافات فاحشی از لحاظ آگاهی، سطح فرهنگی و تاریخی وجود دارد. یک مثال زنده: گاو نزد هندوان حیوانی مقدس است که بی هیچ مانعی تولیدمثل می‌کند. بوزینگان به علت تقدسی که بوزینة اساطیری «هانومان» در حماسه «رامایانا» دارد از ایمنی کامل برخورداراند. طبق آخرین آمار، تعداد گاوها به 176 میلیون و تعداد تقریبی موشها به 2400 میلیون می‌رسد. این حیوانات باید زندگی کنند و نیاز به خوراک دارند، حتی غله‌ای که از غرب وارد می‌شود در معرض خطر موش‌هاست. برای برخی از هندوان متعصب، زندگی یک گاو مقدس کمتر از زندگی انسان ارزش ندارد و موقعی که کشتار گاو در بعضی از ایالات هند مجاز شد، هندوان متعصب به پارلمان هند حمله بردند و زدوخورد شدیدی میان آن‌ها و مأمورین انتظامی درگرفت. مثال دیگر: در هند، بر خلاف معیارهای «خوشبختی» در جوامع مصرفی، فقر یک شیوه زندگی است. چهار مرحله زندگی سنتی هندو شامل دوره طلبگی، خانه‌نشینی، جنگل‌نشینی و گدایی بوده است. رهایی، بی‌نیازی و گدایی، که نشانه همان بی‌نیازی است، عالی‌ترین مقام انسانیت به‌شمار می‌آید و نظام اخلاقی هند، نه فقط علیه فقر هیچ‌گونه مبارزه‌ای را بر خود روا نمی‌دارد، بلکه همواره غایت حیات معنوی انسان را در فقر می‌بیند و می‌داند. فقر عظیم هند و تسلیمی که در دیدگان میلیون‌ها آدم محروم از همه‌ چیز دیده می‌شود، با فقری که فی‌المثل در محله‌های زاغه‌نشین نیویورک به‌چشم می‌خورد، فرق جوهری دارد. در کشورهای پیشرفته صنعتی، فقر، طغیان و عصیان است که به صورت بغض و حس محرومیت جلوه می‌کند. فقر هند علی‌رغم مناظر زننده‌اش، همواره با تسلیم و رضا عجین است، زیرا در گردونه تسلسل قانون «کارما» رنج و فقر حکم تصفیه و تخلیه نفس دارند نه اسارت و محرومیت. ولی فقر هند برای جوامع پیشرفته امروزی قابل تحمل نیست. پیشرفت بهداشت موجب افزایش انفجارآمیز جمعیت شده است و مسائلی که هند با آن مواجه است، به نظر حل نشدنی ‌می‌آید. نابسامانی‌های اقتصادی، کمبود غذا و غیره از یک طرف و معتقدات مذهبی، احترام به حیات موجودات زنده از طرف دیگر سبب می‌شود که این سؤال مطرح شود که کدام را باید فدای دیگری کرد تا از این وضع ابسورد و ناهنجار خلاصی یافت؟ آیا باید گاوها را کشت، موش‌ها و بوزینه‌ها را از میان برداشت، نظام کاستی را دگرگون کرد و سنت‌های کهن را درهم شکست تا بتوان جامعه‌ای نو و پیشرفته به‌وجود آورد و یا به وضع فعلی، علی‌رغم تمام برخوردهای ابسوردی که در هر زمینه‌ای ایجاد می‌کند تن درداد و روح هند را زنده نگه‌داشت؟ طرح این سؤال روشنگر بن‌بستی است که بسیاری از تمدن‌های کهن با آن روبرو هستند، زیرا این سؤال پرسش دیگری را نیز پیش می‌کشد: اگر معتقدات این قوم کهن را نابود کنیم، چه ارزش‌هایی را جایگزین آن خواهیم کرد؟ هرگاه به پرسش اخیر توانستیم پاسخ دهیم، آن‌گاه می‌توانیم درباره سرنوشت کشوری چون هند، اظهار نظر کنیم.

از کتاب «آسیا در برابر غرب» داریوش شایگان.

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

Conversation


َ 10/21/2005 ایمان:
کجایی تو رو خدا من حدود یک ماهه مشهدم در به در دنبالتم اگه این روزا این پیغامو دیدی به من یه خبر بده من یه موبایل دستمه به شماره 09120004044 اگه میتونی حتماً زنگ بزن ببینمت من شماره شهرستانتو گم کردم به سنندجم تا حالا چند بار زنگ زدم نبودی امروز 29 مهره من احتمالاً تا چند روز دیگه مشهدم.

---------------

11/23/2005 من:
سلام
…کجا بریم؟ هان، کجا می‌تونیم بریم؟…
…..
(بخونین خلایق، برای وقتی که نباشه یا نباشم)

---------------

12/19/2005 ایمان:
ای بابا. خدا هیچ‌کس رو گرفتار خر جماعت نکنه. آخه پفیوز تو که نامه می‌فرستی نمی‌تونی یه خبر یه شماره تماسی یه چیزی بدی؟ من از افغانستان که اومدم رسید نامه تو رو دیدم ولی چون نبودم فقط رسید ازش مونده بود. می‌خواستم فرداش راه بیفتم تو فرحزاد دنبال باغچه عباس که نامه دومت از سنندج اومد. حالا من موندم به کجا زنگ بزنم. خیلی گهی به قرآن. با هزار بدبختی با این سیستم اینترنت که همه‌جاش پروکسیه بالاخره اومدم gazzag که ببینم نشونی ازت می‌تونم پیدا کنم یا نه. به من زنگ بزن یا همین جاها تو اینترنت یه نشونی بذار که بشه پیدات کرد. نوکرتم داداش. اگه زنده‌ای برای سلامتی من هر شب 5000 تا صلوات بفرست. اون‌وقت بی‌حساب می‌شیم.

---------------

12/24/2005 من:
من به اندازه کافی به خودم گه می‌زنم عزیزکم. الان و تا چند هفته دیگه دیار غربتم: شهرستان. شماره تماس:2220000-000-تمام وقت. تماس نگیر که چیزی ندارم. بزودی سر و کلم تهران پیدا می‌شه برای کار، نفهمی،…
شماره تماس که چی؟ تماس نگیر. برای کسی که اوضاش خیلی خرابه «نوکرتم داداش» کمه. باور کن کمه. تو تنها.. ، چه می‌دونم… کسی اندازه تو رو پیدا نمی‌کنم، ها؟ خودت باید بدونی دیگه.

خط خط خداست،
راه راه خداست،
راهی که می‌رم.
فریاد بکشین.

نامه‌هام وجودمه که بهت می‌بخشم، منو هدر نده. تنها تویی ایمان..
حتی تو رو هم آزار می‌دم..

---------------

12/27/2005 ایمان:
ببین من کاری به به این حرفا ندارم. نه اذیت می‌شم نه چیز دیگه نه تعارفو این جور حرفا. من فقط فعلاً زنده‌ام و این قسمتی از زندگی منه…………….…

اگه دوست داری ……… واقعاً می‌گم اگه دوست داری می‌تونی از من دورتر بایستی ولی من فعلاً زنده‌ام و اینکه تو هستی هم قسمتی از زندگی فعلی منه. الان می‌تونم بگم خفه.
ببین جواد یه کار خوب هست که فکر کنم برای تو و توانایی‌های تو خوبه. کار مرمته. تنها تو یه کارگاه می‌شینی و نقاشی‌های دیواری و این‌جور چیزا رو مرمت می‌کنی کسی هم به کارت کاری نداره. این کارو نازنین دقیقشو می‌تونه بهت بگه. من بهت زنگ می‌زنم ولی اول تو زنگ بزن که بازم اول شی. خیلی مخلصم.

---------------

12/27/2005 من:
من اذیت می‌شم، من همیشه اذیت می‌شم.. چه با تو باشم، چه زندگی بکنم چه نکنم، این به این معنی نیس که من خوبمو بقیه بد، این یعنی که همه وحشی هستیم…….
من نمی‌خوام از تو دور بشم…اما گاهی تو هم بهانه‌ای هستی برای داد و فریاد من.

اولش سعید بود، چن روز پیش هادی، اول منو دوست دارن، بعدش سوال می‌پرسن ولی من طفره می‌رم، نهایت به سوال جواب می‌دم، و بعد…. از من بدشون می‌آد.

تو برام نه دوستی، نه گوش مفت، نه موجود نمی‌دونم چی‌چی… همین هست که مثل منی.
اگه از حرفام، از رفتارم، از غرور … از بیچارگیم…ناراحت بشی، از اینکه بگم: تو رو آزار می‌دم، اگه هر رفتاری با من بکنی من اذیت نمی‌شم، ناراحتم نمی‌شم، فقط ادامه می‌دم..رابطه‌مو با تو.
از چیزی ناراحت نشو..همونطور که خودت گفتی من یه گوشه‌ام تو زندگی تو، و تو هم. شاید بیشتر از یه گوشه، یه ضلعی.

بهت تلفن می‌کنم..
اینجا جای خوبی نیست واسه این حرفای بی‌حساب..

چرا فکر می‌کنی…ازت دورتر وایستم؟ تو هیچ وقت مورد طعنه من نبودی. من هیچ خصومتی با تو ندارم، نداشتم.. هیچ وقت هم نخواهم داشت. تو هیچ وقت در نهایت عصبانیت هم مورد…

---------------

12/31/2005 ایمان:
بهم زنگ بزن تا با هم حرف بزنیم….
چند تا نقطه هم می‌ذارم تا بهم بگی اونا چی بود بعد من پشت تلفن بهت بگم اونا چی بود. ببین شماره من اینه: 09120006624

بعدشم یه چیز دیگه من نمی‌تونم راحت بیام توی gazzag. اگه می‌تونی تو همون yahoo برام پیغام بذار. منتظرتم. اگه بوس می‌خوای بهم زنگ بزن تا بوست کنم فهمیدی؟ ریدم تو مخت بهم زنگ بزن.

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

پرنده من


من به کوچک بودن خودم معترفم. وقتی دستمو روی سینه‌م می‌ذارم و تپش تند قلب هراسانمو زیر انگشتام حس می‌کنم به حد خودم، به اندازه وجودم پی می‌برم. بدنی کوچک، عضلاتی شکننده، اندامی بی‌ثبات، در مجموع تنی غیرقابل اعتماد. پی می‌برم که اون افکار و اوهامی که در سر من هست مثل یه بار سنگین و فوق‌العاده خردکننده روی این اسب و این گاریه. اسب گاری‌ای از جنس گوشت و پوست و خون و سری از جنس سنگینی و وزن کوه‌ها و دشت‌ها و دریاها. کله‌ای با افکاری مالیخولیایی. واقعاً مالیخولیایی. این بار روی این گاری تناسب نداره. این گاری نحیف‌تر و غیرقابل اعتمادتر از اونیه که چنین باری داشته باشه. بی هیچ استراحتی. بی هیچ نفس تازه کردنی.
سال‌ها گذشته و من در خودم حبس شده‌م. هیچ جایی در این مسیر نیومدم بیرون چیزی ببینم. فرحی داشته باشم. صدای پرنده‌ای رو بشنوم. منظره دوردستی رو تماشا کنم یا نسیمی رو با اشتیاق فرو بدم. به تو احتیاج دارم. به کسی احتیاج دارم. که درش استراحت کنم. درش نفسی تازه کنم. از حبس بیام بیرون. ببینمش. تماشاش کنم. شادی من باشه.صدای پرنده من باشه یا نسیمی که با اشتیاق فرو می‌برمش. به وجود تو احتیاج دارم. اما. آیا. تو. منو می‌پذیری.